با سطحي نگري واتهامات نميتوان تمام حقايق را بازگو نمود
                                                                                   نسيم سحر نسيم سحر

درين اواخر موضوع ضرورت اتحاد نيروهاي مترقي و وطنپرست به يکي از مسايل حاد سياسي روز در ميان حلقات سياسي مترقي کشور مبدل گشته و جروبحث ها پيرامون آن در مباحثات سياسي مقام ويژه احراز نموده است . درين پروسه گرم وحدت خواهي هرشخص ، هرگروه و هر سازمان سياسي بنوبه خود اعلاميه صادر مينمايد ، ديدگاه پخش ميکند ، فورمول وضع ميدارد و بلاخره ميکانيزم پيشکش مينمايد . هرکدام آن تعبير و برداشت خود را از چگونگي اتحاد ووحدت دارد وهربخش بر درست بودن و قطعي بودن آن پافشاري ميورزد. گروه ها ي خورد و کوچک ازين هم جلو رفته و خود را " عقل کل " ، " محور زمين " ، داناي رموز " و رشديافته به آخرين حد تکامل دانسته و براي ديگران نقش فرعي و درجه دوم قايل اند .  و اما با تأسف فراوان که هيچکدام از آنها در موردکاستي هاي طرحهاي جانب مقابل سخن نمي گويد .به سخن ديگر طرح ها ، پيشنهادات و ميکانيزم ها مورد جروبحث سازنده و انتقادي قرار نميگيرند . درين بازار پرحرارت " همه حق بجانب اند !"

 

مرا عقيده بر اينست که دستيابي به حقيقت صرف با بحث هاي سازنده و گفتگوهاي آزاد ممکن ميگردد . هر عقيده ( و حتي نادرست هم ) شمهء از حقيقت را در خود نهفته دارد . وهر عقيده غالب را نيز نميتوان حقيقت کامل ناميد . صرف در تقابل عقايد و در تلفيق ، ترکيب و تطبيق آن حقيقت کامل حاصل ميشود . اگر عقيدهءکه حتي حقيقت کامل نيز باشد و به چالش فراخوانده نشود ، به زودي رنگ و بوي تعصب ميگيرد و به " جزميتي مرده ــ و نه حقيقتي زنده " * مبدل ميشود . اما بحث هاي آزاد مانند بسا پديده هاي ديگر خطرات نيز دارد . اگربحث ها بمنظور" مغشوش ساختن ذهنيت عامه "و يا اهانت و توهين صورت گيرد ، طبيعي است که به پروسه سياسي صدمه ميرسد. به باور من ، آزادي بيان و مباحثات سازنده بمثل " نيزه تلفوس "**توانايي آنرا خواهند داشت تا پيکر را که زخمي ساخته ، خود التيام نمايند .

بادرنظرداشت مطالب بالا ،من عقيدهء مطرح شده توسط محترم دکتور مجاز راپيرامون " موانع وحدت نيروهاي ترقي خواه " زير سوال قرار ميدهم و آنرا به چالش مي طلبم .

ساده سازي و سطحي نگري مسايل سياسي و سازماني نه تنها به حل قضايا کمک نمي کند ، بلکه آنرا پيچيده ترنيز ميسازد .

طرح مسايل از جانب محترم دکتور مجاز در ارتباط به مسايل سياسي کشور و خصوصاٌ طرح اخير وي به ارتباط       " موانع وحدت نيروهاي ترقي خواه" متأسفانه بسيار سطحي و در مورد رهبران بسيار بي پايه و غير عادلانه است .

من که افتخار معرفت با ايشان را در حدود ده سال قبل در ستوکهولم کمايي نموده و درضمن جوياي احوال دوست عزيزم محي الدين تايب را شده بودم  ، در حاليکه به پاکيزگي شخصيت ، حسن نيت و دلسوزي مجاز صاحب هيچ شکي ندارم و به دو خصوصيت مثبت ايشان يعني اعتقاد به آزادي بيان و تلاش صادقانه براي اتحاد نيروهاي ترقيخواه ارج  ميگذارم  و ايشانرا خيلي قابل احترام ميدانم ، در مورد "  موانع وحدت نيروهاي ترقيخواه " با ايشان هم نظر نمي باشم .

نگارنده ،  برخلاف طرح مجاز صاحب ، نکات آتي را در موانع وحدت  سياسي و سازماني نيروهاي چپ کشور ذيدخل ميداند ( گرچه اين عوامل فراوان اند وبه عمده ترين آنها اشاره صورت ميگيرد) :

1 ـ اما نخست در  مورد عامل عمده از ديدگاه محترم مجاز : اول- "همسايۀ بزرګ شمالي وبرادر بزرګ"

يک ــ  اينکه اين اصطلاح ديگر به تاريخ سپرده شده و وجود فزيکي ندارد . امروز آن ابرقدرت نابودشده نه تنها ديگر همسايه شمالي ما محسوب نشده ، بلکه بعوض آن سه کشور مستقل ( ازبکستان ، تاجکستان و ترکمنستان ) جانشين آن شده اند .

دو ــ ازسلب امتياز معنوي بعنوان " برادر بزرگ " سالهاست که ميگذرد و دير زماني است که مطرح نميباشد . روسيه بمثابه وارث شوروي سابق ،  علمبردار انترناسيوناليزم پرولتري نيست و خود به يکي از مدافعين راه ستم سرمايه  بدل گرديده است و دروضع فعلي در افغانستان در پشتيباني ازجمعيت اسلامي افغانستان قرار دارد.

امتياز معنوي "برادربزرگ " در مفهوم انترناسيوناليستي آن حتي در آستانه سقوط شوروي زير سوال قرار گرفته بود . زنده ياد ببرک کارمل قبل از فروپاشي شوروي گفته بود : " چيزي بنام انترناسيوناليزم در سياست خارجي شوروي ديگر وجود ندارد " .

ازينرو اين فکتور (همسايۀ بزرګ شمالي وبرادر بزرګ) به عنوان عامل عمده عدم وحدت نيروهاي ترقيخواه افغاني مبرميت خود را از دست ميدهد .

2 ــ به باور من ، عمده ترين مانع وحدت نيروهاي چپ مترقي ووطنپرست عبارت از موجوديت" بحران فکري" است.

آيا نيروهاي چپ امروز  آن مباني ايدئولوژيکي ، سياسي ( ويا خودکفايي فکري  ) واصول تشکيلاتي لازم را براي وحدت دارند ؟

ــ تغييرات عميق سياسي و اقتصادي در سطح جهاني اساسي ترين و مهم ترين علل اختلافات سياسي و تشتت سازماني در کشور ما ميباشد . فروپاشي شوروي و سيستم سوسيالستي جهاني در مجموع ، ضربه سنگين ، جبران ناپذير و گيچ کنندهء بود که تاهنوز هم نيروهاي چپ کشور نتوانسته اند که قد راست کنند .

بسياري از باور هاي اقتصادي ، سياسي ، ايدئولوژيکي و سازماني مربوط به گذشته ما بعد ازين تغييرات عميق مورد سوال قرار گرفته اند . نيروهاي چپ کشور و خصوصاٌ رهبران سازمانها و گروه ها نتوانسته اند بيک تحليل و برداشت کلي و همه جانبه از علل سقوط سيستم سوسيالستي نايل آيند و بادر نظرداشت شرايط جديد ( سيستم يک قطبي و حاکميت انحصاري سرمايه داري ) افکار ، نظريات و اصول سازماني خويشرا بازسازي و بازانديشي نمايند .

ــ برداشت هاي متضاد و ناهمگون از سقوط سيستم سوسياليستي ؛

ــ برداشتهاي متفاوت از علل سقوط حاکميت در کشور ؛

ــ برداشتهاي متفاوت در مورد موجوديت دشواريهادر برخورد با خط ديورند و حل مسايل ملي ؛

ــ حضوروعملکرد نظامي ــ سياسي نيروهاي بين المللي در افغانستان ؛

ــ بطور کل عدم موجوديت يک خط فکري مورد قبول تمام جوانب

از نظر اينجانب علل اساسي عدم تفاهم سياسي و عدم وحدت سازماني نيروهاي چپ کشور ، ، بشمار ميرود .

 

3 ـــ يکي از موانع  مهم ديگر موجوديت " بحران اعتماد " ميباشد .

بسياري در کشور ما علل سقوط حاکميت در افغانستان و سقوط نظام شوروي و سيستم سوسياليستي را به شيوهء عمل و برخورد رهبران نسبت ميدهند تا عدم کارکرد سيستم ها و عوامل سياسي ـ اقتصادي و اجتماعي حاکم در آنزمان .

اين امر يکي از عوامل عدم اعتماد و حمله و دفاع متقابل سازمانها عليه يکديگر بشمار ميرود .

 

4ــ در مورد عدم ابتکار صفوف بمثابه يکي از موانع عدم وحدت  از ديدگاه محترم مجاز بايد گفت که خوشبختانه تلاشهاي صفوف ورده هاي پائيني نتايج چشمگير ببار آورده است . بحث هاي سازنده در فوروم نگاه ، نشر مقالات پيرامون ضرورت وحدت نيروهاي مترقي و پرسشهاي جدي از اعضاي کميسيون تفاهم ميان نهضت فراگير و حزب متحد ملي که چرا به کار خود ادامه نميدهند وچرا به نداي هزاران چپي لبيک نمي گويند و بويژه بحث بسيار جدي در اتاق پالتاک فوروم نگاه پيرامون اين مسئله وشديد ترين انتقادات به آدرس رهبران و اعلاميه سازمان نهضت فراگير در سويدن پيرامون ايجاد کميسيون هاي تفاهم در محلات ( در حقيقت يکنوع اتحاد از پائين ) نتايج خوبي را ببار آورد . طوريکه همه اطلاع دارند که به اثر همين فشارهاي پائيني ها بود که کميسيون مختلط از نمايندگان نهضت فراگير و حزب متحد ملي در اروپا طي نشست شان به توافقات تاريخي نايل گرديدند . آنها در مورد خطوط فکري و اصول تشکيلاتي بموافقه رسيده اند و غرض ادامه و نهايي شدن آن ، اين توافقات حاصل شده در اروپا به مرکز در افغانستان به رهبري هردو سازمان ارسال گرديده است که ميتوان آنرا يک گام عملي غرض وحدت دو سازمان نيرومند تلقي نمود .

پس اين صفوف پسيف نيست و حکم"همه بطرف چشم و ابروي رهبران مي نګرند که براي انها بګويند که شير سفيد است يا سياه؟" درست نمي باشد .

5ـ به اصطلاح عدم علاقمندي رهبران به بازگشت به کشور که در طرح محترم مجاز بيشتر به شيوه زندگي غربي ايشان بصورت غير مستقيم نسبت و اشاره شده است ، نيز درخورتعمق است .

فعاليت سياسي و تشکيلاتي نيروهاي چپ کشور مسئله ساده مانند تجارت و آزادي فعاليت تشبسات خصوصي نبوده ، بلکه به شرايط مختلف از جمله به امنيت و مصئونيت بستگي دارد .

در شرايط که مخالفين مسلح سابق با عناوين مختلف کرسي هاي دولتي ( از جمله نظامي و امنيتي ) تکيه زده و با متحدين بين المللي خويش ( ايالات متحده واروپاي غربي ) اعمال قدرت مينمايند ، چگونه ميتوان بي باکانه بعضي از رهبران چپ را بخاطر نرفتن به کشور مورد سرزنش قرار دا د ؟

يکي از مشکلات اساسي در زمينه اينست که اگر يک رهبر سياسي چپ در شرايط فقدان امنيت تحت چتر امنيتي دولت قرار گيرد ، شخصيت و وفاداري وي به آرمانهاي چپ مورد سوال قرار ميگيرد . واگر خارج از چتر امنيتي دولت زندگي نمايد ، مخالفين مسلح خدمت شان خواهند رسيد . هموطنان بخاطر دارند  که بعضي از شخصيتهاي مخالف ( حتي آنانيکه چپ هم نبودند ) در روز روشن بقتل رسيده اند . عدهء ديگري هم که بنابرضرورت به وطن برگشتند ، متأسفانه در فقدان امنيت و مصئونيت مجبور گشتند که دوباره کشور را ترک گويند .

ايجاب مينمايد که نه تنها رهبران ، بلکه تشکيلات سياسي چپ را نيز از گزند هجوم احتمالي نيروهاي تاريک انديش در امان داشت  و از کم بهادادن بموجوديت دشمن محيل خودداري ورزيد .

دراخير اينکه : تقريباٌ همه رهبران جنبش چپ کشور ما ( به استثناي يکي دونفر ) بسيار با افتخار زندگي شيرين خود و حتي فاميل هاي شانرا وقف راه مردم نموده و در طول مدت مبارزه و حين حاکميت در معرض دسيسه ، توطئه و ترور قرار گرفتند . از شمار کادر هاي رهبري قبلي کساني هستند که در راه تأمين اتحاد نيروهاي مترقي تلاشهاي شريفانه را در پيش گرفته اند که ما به اين بذل مساعي شريفانه ارج بي پايان ميگذاريم . ما احترام عميق به آنان قايل ايم و آنان را مبرا از ترس و " راحت طلبي اروپايي " دانسته ، طول عمر ، صحت و سلامت شانرا آرزو مي بريم .

و درفرجام قابل تذکر ميدانم که من به هيچوجه دعواي بيان حقيقت کامل را نداشته و حق هرآدم آزادانديش ميدانم که عقيده مرا مورد ترديد قرار دهد وتا  حقيقت تام بدست آيد .

                                                                                 بااحترام بي پايان

 

* ازخطابه ارسکين در دفاع ازپين توماس نويسنده وروزنامه نگار سياسي انگليس اواخر سال 1792 ( در حقيقت دفاع از آزادي بيان )

** تلفوس پسر هرکول بود . آشيل اورا زخمي ساخت اما زنگار سر نيزه زخم اورا التيام بخشيد .

 

 

 

نشريافته در فوروم نگاه

 

 


November 19th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات